۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

اعتماد

زیر پایم زمین از سم ضربه اسبان می لرزد
چهار نعل می گذرنداسبان
وحشی گسیخته افسار،
وحشت زده به پیش می گریزند
در یالهاشان گره می خوردآرزوهایم
دوشادوش شان می گریزد خواست هایم
هوا سرشار از بوی اسب است و
غم و
اندكی غبطه
.در افق نقطه های سباه كوچكی می رقصد
و زمینی كه برآن ایستاده ام
دیگر باره آرام یافته است
.پنداری رویایی بود آن همه
رویای آزادی
یا احساس حبس و بند
.در سكوت با یكدیگر پیوند داشتن
،همدلی صادقانه
وفاداری ریشه دار
.اعتماد كن

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
لطفا سلام مرا از افغانستان به ازمندیان برسان و از ایشان تشکر کن
من هنوز زنده ام ورزش میکنم و دوباره عاشق خواهم شد.