چهار نعل می گذرنداسبان
وحشی گسیخته افسار،
وحشت زده به پیش می گریزند
در یالهاشان گره می خوردآرزوهایم
دوشادوش شان می گریزد خواست هایم
هوا سرشار از بوی اسب است و
غم و
اندكی غبطه
.در افق نقطه های سباه كوچكی می رقصد
و زمینی كه برآن ایستاده ام
دیگر باره آرام یافته است
.پنداری رویایی بود آن همه
رویای آزادی
یا احساس حبس و بند
.در سكوت با یكدیگر پیوند داشتن
،همدلی صادقانه
وفاداری ریشه دار.اعتماد كن
۱ نظر:
سلام
لطفا سلام مرا از افغانستان به ازمندیان برسان و از ایشان تشکر کن
من هنوز زنده ام ورزش میکنم و دوباره عاشق خواهم شد.
ارسال یک نظر